کد مطلب:129355 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:209

اجرای فرمان رسول خدا
در میان نصوص مربوط به تصریحات امام حسین (ع) در باره دلیل انتخاب عراق به جای دیگر نقاط، یك دسته تصریح دارد كه سبب رفتن امام (ع) به عراق، امتثال فرمان رسول خدا(ص) بود.

امام (ع) در عالم خواب، كه بارها تكرار شد، فرمان رسول خدا(ص) را دریافت داشت. چنین خواب هایی حق و صادق است؛ زیرا بیننده امام معصوم است، كه باطل در او راه ندارد و دیده شده رسول خدا(ص) است؛ و در خبر قطعی است كه هركس رسول خدا(ص)، را در خواب ببیند، هر آینه آن حضرت را دیده است. [1] .

آغاز این رؤیای حقه در مدینه منوّره و پس از آن بود كه امام (ع)، پس از مرگ معاویه، از پذیرش بیعت با یزید در برابر ولید بن عتبه، والی وقت مدینه، خود داری ورزید. روایت می گوید: چون شب دوم فرا رسید بار دیگر بر سر تربت رفت، دو ركعت نماز گزارد و چون فراغت یافت گفت:

«پروردگارا! این تربت پیامبر تو محمّد(ص) است و من پسر دختر محمّدام. برایم كاری پیش آمده است كه تو از آن آگاهی. پروردگارا، من معروف را دوست و منكر را ناخوش می دارم. ای صاحب جلال و كرامت، به حق این تربت و كسی كه در آن است از تو می خواهم برای من در این كار چیزی را مقدر سازی كه خوشنودی تو در آن است.»

حضرت همچنان می گریست، و چون سپیده سر زد سر را بر تربت گذاشت و ساعتی به خواب رفت. در این حال پیامبر خدا(ص) را دید كه با مركبی از فرشتگان، كه در چپ و راست و جلو و عقب ایشان در حركت بودند، آمد تا آنكه حسین (ع) را به سینه چسباند و میان دو چشمش را بوسید و گفت:


«فرزندم حسین، گویی می بینم كه به همین زودی در دشت كربلا به دست گروهی از امت من كشته می شوی، در حالی كه تشنه ای و آبت نمی دهند و سیرابت نمی كنند؛ و با وجود این به شفاعت من امید دارند! آنان نه در قیامت به شفاعت من خواهند رسید و نه در نزد خداوند بهره ای از نیكی دارند.

حسین عزیزم، پدر، مادر و برادرت نزد من آمده اند و مشتاق[دیدار] تواند؛ و تو در بهشت مراتبی داری كه جز با شهادت بدان ها نخواهی رسید!

حسین (ع) در خواب به رسول خدا(ص)می نگریست و سخن او را می شنید و می گفت:

ای جد بزرگوار، من هرگز نیازی به بازگشت به دنیا ندارم، مرا نزد خود ببر و در منزل خویش جای ده!

پیامبر(ص) فرمود:

«ای حسین، تو ناگزیر باید به دنیا باز گردی تا آنكه شهادت و پاداش بزرگی كه خداوند برایت نوشته است روزی ات گردد. همانا تو و پدرت و برادرت و عمویت و عموی پدرت در روز رستاخیز در یك گروه محشور می شوید تا به بهشت وارد گردید.» [2] .

امام (ع) در پایان دیدارش با محمد حنیفه در مكّه مكرّمه، در شبی كه بامدادش آهنگ خروج داشت، نیز به این موضوع اشاره كرد. روایت می گوید: شبی كه حسین (ع) در بامدادش آهنگ حركت از مكّه را داشت، برادرش محمد حنیفه، نزد وی آمد و گفت: برادرم، كوفیان كسانی هستند كه تو خیانت آنها را با پدر و برادرت می شناسی. من بیم آن دارم كه وضع تو نیز مانند گذشتگان باشد. اگر صلاح بدانی كه در مكّه بمانی، شما در حرم عزیزترین و بلند مرتبه ترین مردم هستی!

حضرت فرمود: ای برادر، بیم آن دارم كه یزید بن معاویه مار در حرم غافلگیر كند [و بكشد] و من كسی باشم كه حرمت خانه خدا به وسیله او شكسته می شود. محمد گفت:


اگر بیمناكی، به سوی یمن یا دیگر نواحی زمین برو كه در آنجا بلندمرتبه ترین مردم هستی و هیچ كس به تو دست نخواهد یافت.

حضرت فرمود: در آنچه گفتی می اندیشم.

چون بامداد شد، حسین (ع) به راه افتاد. هنگامی كه این خبر به ابن حنفیه رسید، آمد و مهار شتر سوای حسین (ع) را گرفت و گفت: ای برادر، مگر به من وعده ندادی كه درباره آنچه از شما تقاضا كردم بیندیشی؟

فرمود: بلی!

گفت: پس چه چیز شما را وادار به خروجی چنین شتابان كرده است؟

فرمود: چون از تو جدا گشتم، رسول خدا(ص) نزد من آمد و گفت: ای حسین، بیرون رو كه خداوند خواسته است كه تو را كشته ببیند!

ابن حنفیه گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون؛ حال كه با چنین وضعیتی بیرون می روی، پس چرا زنان را با خود می بری؟

حضرت فرمود: به من فرموده است: خداوند خواسته است كه این زنان را نیز اسیر ببیند، آنگاه بر ابن حنفیه درود فرستاد و رهسپار گشت.» [3] .

امام (ع) داستان این خواب را پس از خروج از مكّه نیز مورد اشاره قرار داد. هنگامی كه عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید آمدند و با اصرار خواستار بازگشت آن حضرت گشتند، در پاسخشان فرمود: من رسول خدا(ص) را به خواب دیدم، و در آن خواب به كاری فرمان داده شده ام كه در پی انجام آن هستم. خواه به زیانم باشد یا به سودم!» چون پرسیدند كه آن خواب چیست؟ فرمود: آن را به هیچ كس نگفته ام و به كسی نخواهم گفت تا آنكه پروردگارم را دیدار كنم!» [4] .


از روایت چنین برمی آید، خوابی كه امام (ع) به عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید از آن خبر داد، بجز خوابی بود كه حضرت در مدینه دید و غیر از خوابی بود كه آن را برای برادرش محمد حنفیه، باز گفت. به دلیل این كه از ذكر جزئیات آن خودداری كرد و یادآور شد كه آن را نه به كسی گفته است و نه خواهد گفت.

پوشیده نماند كه این دو خواب اخیر از خواب های سه گانه به صراحت بیان می كند كه فرمان رسول خدا(ص) مربوط به رفتن به عراق بوده است و نه به اصل خروج تنها. زیرا امام (ع) فرمان رسول خدا(ص) را در پاسخ محمد حنفیّه، عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید یادآور شد كه وی را از رفتن به عراق منع می كردند.


[1] ر.ك. مصابيح الأنوار، ج 2، ص 1، مطبعة العلميه، نجف اشرف، به نقل از صدوق در الاَماني و العيون.

[2] الفتوح، ج 5، ص 27-29؛ و به نقل از آن: مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 186؛ بحار الانوار، ج 44، ص 328 به نقل از نسلية المجالس با اندكي تفاوت.

[3] اللهوف، ص 27؛ و به نقل از آن، بحارالانوار، ج 44، ص 364.

[4] تاريخ طبري، ج 3، ص 297؛ الكامل في التاريخ، ج 3، ص 402؛ تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام الحسين (ع) / تحقيق محمودي)، ص ‍202، شماره 255 با اندكي تفاوت در آنجا آمده است: «تا آن كه عمل خويش را ديدار كنم»؛ البداية و النهايه، ج 8، ص 176.